داستان واقعي عشق و خون

★ ☆ روزگار تلخ ★ ☆

 مث بقیه ی همکلاسیام آروم مشغول درس خوندنم بودم دختر زرنگی بودم ولی از وقتی عاشق امین شدم دیگه دل و دماغ درس و نداشتم...
امین پسر همسایمون بود خانواده ی پول داری بودن امین هیچ کم و کسری نداشت همه ی غمش فقط من بودم که چطور باباشو با اون همه بزرگی و تشریفات راضی کنه بیاد خواستگاری دختری که پدرش معتاد و همه ی اهل محل از این موضوع با خبرن روزای خوبی با امین داشتم بهترین روزای عمرم با امین بود وقتی امین به زندگیم اومد زندگی واسم رونق گرفت امین اگه یک روز صدامو نمی شنید تا حد مرگ می رفت زندگی رو بی من تیره و تار می دید واقعا عاشقم بود من هیچی نداشتم اون فقط خودمو می خواست منم نه اینکه دل به مال پدر امین ببندم نه فقط خود امین و می خواستم..

روزها بعد مدرسه ام به هر دلیلی خانوادمو می پیچوندمو با امین با بهترین ماشین و امکانات می رفتیم بیرون خیلی خوش می گذشت کنار هم آروم بودیم آرامشی که من جز کنار امین بودن هیچ وقت احساس نکرده بودم هر وقت می خواستم برگردم خونه امین خیلی بیتابی کرد همیشه واسه خداحافظی گریه می کرد همیشه می گفت پرستو تو نباشی من می میرم..
همیشه صبح زود بیدار می شد آروم آروم پشت سرم تا درب مدرسه میومد که مبادا کسی چپ نگاه کنه...
مدرسه ام تموم شده بود نمی تونستم واسه کنکور بخونم چون وضع مالی خوبی نداشتیم ولی خیلی دوس داشتم دانشگاه برم درس بخونم..امین بهم قول داده بود ازدواج کردیم کمکم کنه ادامه تحصیل بدم..
وقتی درسم تمام شده بود تصمیم گرفته بود به باباش بگه منو می خواد و بیان خواستگاریم ولی باباش داد و بیداد راه انداخت که من برم دختر اون معتاد و بگیرم واسه پسرم، پسر عقلت کجا رفته این همه دختر تو این شهر خاک بر سرت دختر قطی بود به این دخترک دل بستی..
با این حرفا امین خیلی بهم می ریخت چند بار آرومش کردم ولی هر بار که امین می گفت منو میخواد پدرش از همین حرفا می زد و امین عصبانی تر از دفعه ی قبل می شد .
یه بار پدرش بهش گفت اگه دیگه اسم اون دخترو بیاری باید از این شهر بری و دیگه اسم منم نیاری مادرشم گفت هیچوقت شیرمو حلالت نمی کنم اون روز امین بهم زنگ زد از هر بار ناراحت تر و عصبانی تر حرفام آرومش نمی کرد بهش گفتم میخوای همدیگه رو ببینیم گفت نه...زار زار گریه می کردیم 
امین چیزی نشده که بابات راضی می شه بخدا حق داره پدرت حاجی این همه مال داره چطور انتظار داری با ما وصلت کنه.
امین که هیچوقت سرم صداشم بالا نبرده بود گفت پرستو بس کن تو دیگه چرا، می فهمی من دوست دارم می فهمی، گناه من چیه پدر تو معتاده، مگه من میخوام با پدرت ازدواج کنم چرا شما اینجوری فکر می کنید اونقد حالش بد بود و هق هق می زد که می گفتم الان از هوش می ره ...چند لحظه سکوت کرد و گفت: پرستوووو...
جونم امین بگو .
من بی تو می میرم. . .می رم حمام اونجا آروم می شم .
باشه پس بیرون اومدی بهم زنگ بزن خیالم راحت شه .
باشه.
امین رفته بود حمام 1ساعت گذشت تماس نگرفت 2ساعت گذشت تماس نگرفت داشتم عین خوره خودمو می خوردم خیلی نگران شده بود آخه حرفای آخر تماسش خیلی دلمو ترسوند.
یهو صدای جیغ شنیدم پریدم تو حیاط صدای مادر امین بود که داد میزد امین امین پسرمو کشتن...
امین اون روز تو حمام رگشو زده بود خیلی دیر متوجه زیاد موندنش تو حمام شده بودن و امین مرده بود اون روز دل منم همراه امین مرده بود...
تو اون شهر نموندیم از اونجا رفتیم از پدرم متنفر شده بودم ما اسیر زندگی تباه شده ی پدرم شده بودیم ..
یک سالی از اون حادثه ی شوم می گذره و من هنوز در سوگ امین... 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ تاريخ پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, | ساعت16:21 | نويسنده mahsa,sh |


به نام خالق خوبي ها و زيبايي ها سلام من مهسا هستم 18 سالمه از شهر زيباييي بندر گناوه از اينكه به وبلاگ من سر زديد متشكرم اميدوارم لحظات خوشي را در وبلاگ من سپري كنيد.
ρrǿ.Ғ/ Є-м/ Ĥōмз

LinkTitle
عینک آفتابی مردانه
افزایش بازدید / تبادل لینک اتوماتیک رنک افزا با رتبه های 3 گوگل / تبادل لینک هوشمند
سايت تبادل لينك
حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
دزدگیر دوچرخه
الوقلیون

Archive
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391

Authors
mahsa,sh

Link
˙·٠•●♥یه دخی تنــــها♥●•٠·˙
گن لاغری
زندگي شيرين (احسان جوووووون)
يكي بود يكي نبود(فرناز جووووووووووون)
ღ♥ღ قایق کوچولوی من ღ♥ღ
شبکه ی اجتماعی کاربریاب
سفارش ساعت مچی
فروشگاه عینک افتابی
خط خطی های من...(صونا جوووووووون)
✿nilofaridarbaran✿(ابجی نیلوفر جون)
ღ♥ღتنها درخت جزيرهღ♥ღ(اقا رضا)
♥ღfreezing heart
ღ♥ღخاطرات روزانه ما 4 تاღ♥ღ
دوست داری شب عروسیت یه عروس رویایی بشی؟پس کلیک کن
بهترین وزیباترین عشقم
ღ♥ღ اشڪِـ پـنـهـاטּ ღ♥ღ(امیرحسین)
خريد ساعت مچي
يه گوشه دنج
خرید عینک افتابی
تنهایی(اقا مراد)
روزی روزگاری...(اقا سعید)
تك دختر
مهارت های زندگی
کلبه یه تنهایی(ارش جان)
عشق و گریه(مهسا و پارسا)
آنوشکای من (فرشته جوووووون)
عينك ويفري
دانلود بازي كم حجم
خرید عینک افتابی
هميشه انلاين
همه در هم
کلبه عاشقانه ی ما12تا
عینک ریبن
پخش آنلاین و دانلود فلیم و کلیپ در WeTheO.com
افزایش بازدید / تبادل لینک اتوماتیک رنک افزا با رتبه های 3 گوگل / تبادل لینک هوشمند
آوای سکوت
سايت تبادل لينك
بیقرار توأم و در دل تنگــــم گله هاست...
فارغ از عشق
ساعت دلتنگي من
دلنوشته هاي خاكي من
عاشقانه
%عشق من وتو%
تنهایی من
احســـ ــاس بارانـــــی
دلنوشته
خرید عینک افتابی
دختر استقلالي
عشق در يك كلام
ساعت مچی زنانه
كارت پستال درخواستي قاصدك
.....تنهايي
گذر عمر
اوای سکوت
چت روم ايرانسلي ها
خرید ساعت کاسیو
ساعت مچی مردانه کاسیو
وبلاگ درهم بر هم
اموزش هاي گوناگون در بازار يابي
كيان اسپورت
<نمکدون>
عشق هرگز نمی میرد
life(اقا کاوه)
شبكه بزرگ مجازي معين چت
دختري در مه(فرناز جووووووون)
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روزگار تلخ و آدرس bitterdays.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






Designed by

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 51
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 341
بازدید کل : 68396
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 191
تعداد آنلاین : 1



دوستت دارم-علي جهانيان

كداهنگ براي وبلاگ









































کد ساعت فلش


دریافت کد قفل کلیک راست

کد کج شدن تصاویر

کد متحرک کردن عنوان وب